ای که روشنگر تاریکی شبهای منی با دل آزاری خود باز دل آرای منی
دوری از دیده و در منظر دل پیدایی روز و شب همره بیداری و رویای منی
تو بهاری٬به لطافت همه تن مهتابی نفس صبحی و روشنگر شبهای منی
بوسه ی گرمم وبرسرخی لبهای تو ام واژه ی عشقی و در صحرای منی
لب جانبخش گل آمیز بنه بر لب من در تنم روح بدم ای که مسیحای منی
مرغ دریایی ام تشنه ی طوفان وصال بگشا حلقه ی آغوش که دریای منی